من دختری را می‌شناسم که دلش می‌خواست با یک فلفل دلمه‌ای ازدواج کند، با یکی از آن سبزهای خیلی درخشانش که وقتی انگشتت را به پوستش می کشی از فرط تردی و تمیزی قرچ می کند. 
این دختر کتاب خیلی داشت، هنوز هم خیلی دارد. یک بار به‌اش گفتم:همه پولهایت را در همه دوره های زندگیت داده ای بالای کتاب، آره؟» 
و او با سر تایید کرد و گفت شاید روزی با یک فلفل دلمه ای ازدواج کند. 
وقتی این جمله را می‌گفت نخندید و هیچ چیز در ظاهر یا نگاهش تغییر نکرد.
 حتی به نظر نمی‌آمد احساسش این باشد که دارد جمله عجیب یا بی‌ربطی می‌گوید
 و من در یک لحظه کشف کردم که همه اینها به خاطر کتابهاست؛ 
این که دوست من آدم تنهایی است به خاطر کتابهاست؛
 این که آدم خوشحالی نیست به خاطر کتابهاست
 و این که آدم عجیبی است 
که فکر می‌کند می‌تواند
 با یک فلفل دلمه‌ای 
ازدواج کند 
[باز] هم به خاطر کتابهاست. 

به نظرم کتاب‌ها سازنده و نابود کننده‌اند، خطرناک و ضروری‌اند، دشمن و دوستند.
 به نظرم کتابها از آن چیزهایی هستند که زندگی آدم ها به قبل و بعد از آنها تقسیم می‌شود؛ 
مثل ازدواجند، خطرناک و ضروری.
 نمی‌شود کسی را به آن توصیه کرد و نمی‌شود کسی را از آن نهی کرد. زندگی با وجود آن‌ها سخت و بدون آنها ساده، اما بی بو و خاصیت است.” 

#حبیبه جعفریان
__________________
پی‌نوشت: 
وقتی این متن رو خوندم کمی سختم شده به دیگران کتاب معرفی کنم!

جولان افکار باعث درستی نظر و دیدگاه می‌شود

در پیام تسلیت رهبر انقلاب درپی شهادت سردار‌دلها درس‌ها است

درس‌نخوان‌های رشته بازیگری، پیام‌بازرگانی بازی می‌کنند؟

قصه دلبری

قلم مثل قاشق نیست!

مثلا روز قلم می‌باشد

زنگ انشا

یک ,  ,آدم ,خاطر ,ازدواج ,خیلی ,به خاطر ,یک فلفل ,از آن ,کسی را ,  وقتی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بوشهر تکنولوژی haminan buyebook در دیار نیلگون خواب پرباز irooonia بارنجی ، با ما بهترین باشید. صندوق قرض الحسنه خانوادگی مهرفامیلی راهنماي خريد دانلود رایگان سریال های روز دنیا